سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بارالها ! اگر مرا به زنجیر کشی و عطای خود را در میان شاهدان از من بازداری، ... امیدم را ازتو نخواهم بُرید و چهره امیدوار به گذشتت را از تو نخواهم گرداند و محبّتت از قلبم بیرون نخواهد رفت . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 15

باد ما را خواهد برد

در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی ؟
در شب اکنون چیزی می گذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها همچون انبوه عزاداران
لحظه باریدن را گویی منتظرند
لحظه ای
و پس از آن هیچ .
پشت این پنجره شب دارد می لرزد
و زمین دارد
باز میماند از چرخش
پشت این پنجره یک نا معلوم
نگران من و توست
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لبهای عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد


 نوشته شده توسط غزل در سه شنبه 86/10/18 و ساعت 5:16 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

پرستوی مهاجر
غزل
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند . و هیچ وقت نباید به یک وبلاگ دل بست و هیچ گاه نباید به ظاهر وبلاگ و ظاهر انسان ها توجه کرد بلکه .......

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 2
مجموع بازدیدها: 75410
آرشیو
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
موسیقی وبلاگ من